شبدر

شبدر

شبدر

شبدر

نوروز مبارک

شکستن واقعی قلب چه شکلیه؟

وقتیه که می‌بینی اون آدمی که باهات صمیمیه هر روز عوض می‌شه ولی تو هیچی نمیگی چون اونقدر ناراحت و داغونی که حتی نمی‌تونی باهاش بحث و دعوا کنی... :)



♻️Ctrl+R 

امتحان

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند:«ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم. استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند... آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند، سپس ورقه را برگرداندند تا به سوالی که 95 نمره داشت پاسخ بدهند. سوال این بود: کدام لاستیک پنچر شده بود؟

بازداشت رستم

The image “http://i39.tinypic.com/15rjp86.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

دوباره تازگی ها گیر دادند                            صغیر و پیر و برنا را گرفتند
به عنوان شریک جرم  ِآدم                            همین امروز حوا را گرفتند
یوزارسیف زنگ زد فوراً صد و ده                     و آن ها هم زلیخا را گرفتند
به جرم اغتشاش ، ایجاد وحشت                  عصای دست موسی را گرفتند
نموده چون دخالت در پزشکی                      یکی می گفت عیسی را گرفتند
به جرم بخشش آن دو به خالی                    جناب حافظ مارا گرفتند
سپس افغانیان هم از لج او                          سمرقند و بخارا را گرفتند
خبر آمد که مجنون خودکشی کرد                  به جرم قتل لیلا را گرفتند
ویک شب گشت آمد کوچه را بست                سپس وامق و عذرا را گرفتند
والبته به جرم منکراتی                                وایضاً مرغ (عشقا ( را گرفتند
به جرم کشتن سهراب  ِناکام                       شنیدم رستم آقا را گرفتند
از اول چون که «او» با ما نبوده                      لذا مستر اوباما را گرفتند
طرف شد ازقاچاق ارز دارا                            ولی بیچاره سارا را گرفتند
طرفداران اشعار کلاسیک                             یورش بردند و نیما را گرفتند
دکان (مطربا ) را تخته  کردند                        وبیچاره نکیسا را گرفتند
به جرم خوردن بید مشک و کاسنی               عرق خورهای کسری  را گرفتند
کمر را چون که  نرمش داد بابا                      به جرم رقص بابا  را گرفتند
به جرم اختفای دیش و آنتن                         تمام پشت (با ما ) را گرفتند
به جرم گفتمان های سیاسی                      دوتا طوطی و مینا را گرفتند

شعر از آرمان

شب یلدا

"شب چله برای ایرانیان شب تولد میترا خداوندگار روشنایی است. آنها طولانی ترین شب سال را با گفت و شنود و خوردن آجیل و میوه های سرخ فام به امید پیروزی روشنی بر تاریکی سپری می کنند.گفته می شود مراسم شب چله یا تولد میترا که از آئین میترائیسم برجای مانده، در زمان جنگ ایرانیان با یونانیان به آن کشور رفت و از آن طریق به روم رسید و از آن پس اروپائیان آن را به عنوان شب تولد عیسی مسیح قرار دادند.زنده باد ایران و فرهنگ ایرانی! گرامیباد شب یلدا محفل آریاییتان طلایی. دلهایتان دریایی. شادیهایتان یلدایی. پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی"

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A8_%DB%8C%D9%84%D8%AF%D8%A7


آیا؟

آیا می‌دانستید در برج ایفل دو و نیم میلیون پیچ به کار رفته است؟
 
 آیا می‌دانستید طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است؟
 
 آیا می‌دانستید هشت پا با وجود داشتن بدنی بزرگ می­تواند از سوراخی به قطر پنج سانتیمتر عبور کند؟
 
 آیا می‌دانستید تنها موجودی که می­تواند به پشت بخوابد انسان است؟
 
 آیا می‌دانستید چشم سالم انسان می­تواند ده میلیون رنگ مختلف را ببیند و آنها را از یکدیگر تمیز دهد؟
 
 آیا می‌دانستید فیل بالغ در روز بطور متوسط دویست و بیست کیلوگرم غذا و دویست لیتر آب مصرف می­کند؟
 
 آیا می‌دانستید اگر زنی به کوررنگی مبتلا باشد، فرزندان پسر او کوررنگ می­شوند؟
 
 آیا می‌دانستید کوههای آلپ در سال حدود یک سانتیمتر بلند می­شوند؟
 
 آیا می‌دانستید همه نوزادان میگو نر متولد می­شوند و بعد از چند هفته بخشی از نوزادان به ماده تبدیل می­شوند؟
 
 آیا می‌دانستید وزن کوه یخی با حجم متوسط، بیست میلیون تن است؟
 
 آیا می‌دانستید حس بویایی انسان قادر به دریافت و تشخیص ده هزار بوی متفاوت است؟
 
 آیا می‌دانستید یک قطره آب دارای یک‌ صد میلیارد اتم است؟
 
 آیا می‌دانستید تعداد افرادی که سالانه از نیش زنبور می­میرند بیشتر از کسانی است که سالانه از نیش مار می­میرند؟
 
 آیا می‌دانستید خورشید روزانه معادل صد و بیست و شش هزار میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می‌فرستد؟
 
 آیا می‌دانستید گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا زمان نا محدودی باقی می­ماند؟

آسمان دل کی؟

به نظاره آسمان رفته بودم ؛

گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن ،

مرغان الماس پر

ستارگان زیبا و خاموش ،

تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته

به بازی افسون کاری شنا می کنند .

آن شب نیز ماه با تلالؤ پر شکوهش

که تنها لبخند نوازشی است

که طبیعت بر چهره ی نفرین شدگان کویر می نوازد ،

از راه رسید و گل های الماس شکفتند

و قندیل زیبای پروین - که هر شب ،

دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه ی آسمان ،

آرام آرام به گوشه ای دیگر می برد - سر زد .

و آن جاده ی روشن و خیال انگیزی که

گویی یک راست به ابدیت می پیوندد

عید قربان رو به کلیه مسلمانان جهان تبریک عرض میکنیم.

چند روز دیگه بیشتر زنده نیستی،

از فرصتی که داری

لذت ببر گوسفند عزیز، پیشاپیش فرا رسیدن

عید قربان رو بهت تسلیت می گم

-----------------------------------------

و آنگاه که ابراهیم با غالب آمدن

بر وسوسه های شیطانی کارد را بر گلوی اسماعیل نهاد

تا او را قربانی کند ندا آمد: ابراهیم جوگیر نشو,

تو در مقابل دوربین مخفی قرار گرفتی, عیدتان مبارک

-----------------------------------------


این دو سه روز رو رژیم بگیر تا لاغر شی که انتخابت نکنن! اینو به بقیه گله هم بگو.
عید قربان پیشاپیش مبارک

-----------------------------------------

عید قربان نزدیکه، این جماعت براشون گاو و گوسفند فرقی نمی کنه... نگرانتم!

-----------------------------------------

عید قربان نزدیک است تا می تونی علف بخور قیمتت بره بالا

-----------------------------------------

عید قربون پارسال که در رفتی امسال چیکار می خوای بکنی؟

-----------------------------------------

اگر زنده ای sms بده (طرح آمار گیری از بازماندگان عید قربان)

-----------------------------------------

سلام خوبی؟

الان کجایی؟

راستی بهت تبریک میگم

واقعا باید خوشحال باشی نه؟

کاری که تو کردی واقعا شاهکار بود خیلی خیلی حرفه ای هستی

هیچکی فکرشم نمیکرد بتونی دیروز از زیر تیغ فرار کنی

تو باعث افتخار بقیه گوسفندایی

-----------------------------------------

این دو سه روز رو رژیم بگیر تا لاغر شی که انتخابت نکنن! اینو به بقیه گله هم بگو.

عید قربان پیشاپیش مبارک

-----------------------------------------

عید قربان نزدیکه، این جماعت براشون گاو و گوسفند فرقی نمی کنه... نگرانتم!

-----------------------------------------

از امروز ۳ روز بیشتر زنده نیستی... از فرصتی که داری لذت ببر گوسفند عزیز!

پیشاپیش فرا رسیدن عید قربان رو بهت تسلیت می گم!

-----------------------------------------

این روزا خیلی مواظب خودت باش... جونت در خطره... ممکنه سرتو ببرن...

این اس ام اس رو برای گوسفند های دیگه هم بفرست.

پیشاپیش عید قربان مبارک

-----------------------------------------

تا حالا فکرکردی اگرخدابه حضرت ابراهیم امرمی کرد به جای پسرش زنشو قربانی کنه این مراسم هرسال باچه شکوهی تکرار می شد؟

-----------------------------------------

و آنگاه که ابراهیم با غالب آمدن بر وسوسه های شیطانی، کارد را بر گلوی اسماعیل نهاد تا او را قربانی کند...

ندا آمد: ابراهیم! جوگیر نشو! تو در مقابل دوربین مخفی قرار گرفتی!


عیدتان مبارک!

-----------------------------------------

این دو سه روز رو رژیم بگیر تا لاغر شی که انتخابت نکنن! اینو به بقیه گله هم بگو.
عید قربان پیشاپیش مبارک

-----------------------------------------

از امروز ۲ روز بیشتر زنده نیستی... از فرصتی که داری لذت ببر گوسفند عزیز!
پیشاپیش فرا رسیدن عید قربان رو بهت تسلیت می گم!

-----------------------------------------

این روزا خیلی مواظب خودت باش... جونت در خطره... ممکنه سرتو ببرن...
این اس ام اس رو برای گوسفند های دیگه هم بفرست.
پیشاپیش عید قربان مبارک

عشق

هنگامی که شکوفه های عشق بر شاخسار قلب پر تلاطمم جایی برای
خود می گشاید و به جوانه می نشیند
هنگامی که عطر دلاویز عشق در رگهایم جریان می یابد
هنگامی که خورشید عشق در پهنه آسمان سینه ام می درخشد و
هنگامی که آوای عشق فضای سینه ام را مترنم می سازد
آنگاه است که در می یابم
زیستن چقدر زیباست و
عشق چه با شکوه است.
راست گفتی عشق خوبان آتش است
سخت می سوزاند اما دلکش است
شادمانم گر چه در این آتشم
روز و شب میسوزم اما دلخوشم
از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زد پر از خونش کند
کاش از این آتش تو را بودی خبر
با خبر بودی که این بیدادگر
شعله اش هر چند افزون تر شود
سینه از آن هر چه پر خون تر شود
ناله را هر چند سازد زارتر
هر چه دارد دیده را خونبار تر
باغ دل را با صفا تر می کند
مرغ جان را خوش نواتر می کن

هفت راه کاشتن بذر آرامش و سعادت درذهن

قانون: بیائید ذهنمان را سرشار از فکر آرامش، شجاعت، سلامتی و امید کنیم زیرا زندگی ما همان چیزی است که ذهنمان می سازد.
قانون 2: بیائید حتی با دشمنان حتیٌ الامکان درگیر نشویم ، زیرا این کار بیشتر از آن که آنها را آزرده خاطر کند، از ما نیرو می گیرد.بیائید حتی یک دقیقه را هم صرف فکر درباره کسانی که دوست نداریم نکنیم.
قانون 3: الف- به جای نگرانی درباره ناسپاسی، انتظار ناسپاسی داشته باشیم. یادمان باشد که حضرت مسیح فقط در یک روز ده آدم جذامی را شفا داد وفقط یک نفر از او تشکر کرد. ب- یادمان باشد که تنها راه دست یافتن به خوشحالی وسعادت، انتظار تشکر از دیگران نیست، بلکه بخشش را باید به خاطر شادی بخشش دوست داشت. د- یادمان باشد که سپاسگزاری را باید همچون بذری کاشت بنابراین اگردوست داریم، فرزندانمان آدمهای شکرگزاری بار بیایند، باید این صفت را به آنها بیاموزیم. قانون4: همیشه چیزهایی را که باید شکرشان را به جا بیاورید بشمارید، نه مشکلاتتان را. قانون 5: از دیگران تقلید کورکورانه نکنیم. خودمان را بشناسیم وخودمان باشیم زیرا حسادت یعنی جهل و تقلید یعنی خودکشی. قانون 6: وقتی تقدیر به دستمان یک لیمو ترش میدهد، از آن شربت درست کنیم. قانون 7: با اندکی شاد کردن دیگران، اندوه خود را از یاد ببریم. وقتی به دیگران نیکی می کنید به خود نیکی کرده اید

می بینی؟

مى بینید که چطور اعتماد آنها را به خود جلب کرده اید و آنها را حتى آماده کرده اید که احساسات و گفته هاى شما را بشنوند و درک کنند. انتظارات شما برایشان قابل احترام خواهند شد، مى بینید که چقدر به آنها قدرت مسؤولیت پذیرى مى دهید

نکته اى که در بین گفت وگو هایتان با طرف مقابل باید به آن توجه کنید میزان تمایل یا عدم تمایل شخص براى ادامه گفت وگوهاست. مثلاً وقتى از جایش بلند مى شود و یا به ساعت نگاه مى کند و یا بیان سرد و بى احساس در مقابل سؤالهایتان دارد متوجه مى شوید که تمایلى براى ادامه گفت وگو ندارد. آیا توجه کرده اید که چرا در روابط خود با دیگران متوقع مى شوید و یا اصلاً منشأ توقع چیست.
حال چقدر مى خواهید بشنوید؟ آیا فکر مى کنید که دیگران به سمت شما نمى آیند و یا شما را نمى خواهند یا خود کارى مى کنید که آنها را از خود فرارى مى دهید؟
آیا فکر مى کنید که دیگران شما را نمى فهمند و به انتظارات شما احترام نمى گذارند یا خود این فرصت و موقعیت را براى خود نساخته اید؟
آیا باز هم مى گویید اعتماد به سختى حاصل مى گردد؟ آیا باز هم نمى توان دیگرى را فهمید؟ چقدر تلاش براى درک دیگرى کرده اید؟ آیا مى دانید توجه شما غیر مادى ترین و ارزشمند ترین چیزهاست که مى توانید ببخشید؟

بیا بخورمت

نمی دونم فیلم ( one missed call ) رو دیدی یا نه. یه نفرین هست که میاد یکی رو می کشه و بعد از شماره همون طرف به نفر بعدی که می خواد بره سراغش زنگ میزنه و صحنه کشته شدن اش رو از پشت موبایل براش پخش می کنه. حالا فکر کن ، من ساعت 3 دارم میرم بخوابم از موبایل بابام بهم زنگ می خوره گوشی رو که ورداشتم می بینم یکی داره میگه : خخخخخخخوووورررر پففففف ، خخخخخخخوووورررر پففففف . منم کپ کرده بودم . گفتم خدا این کیه

رفتم می بینم بابام دستش رفته روی موبایلش به آخرین نفری که تو لیستش بوده زنگ می زنه...
اومدم بخورمت ..... هو هاااا ها ها


حتما بخونین

همه چیز به ما بستگی دارد

 

در زندگی هر کدام از ما ممکنه فراز و نشیب­های بسیار زیادی وجود داشته باشه. ممکنه بعضی وقتها ما دچار مشکلاتی بشیم که اکثراً خودمون اونها رو رقم زدیم و زمانیکه با اونها دست و پنجه نرم می­کنیم ممکنه شکست بخوریم و این شکست رو دست تقدیر و سرنوشت و ... بدونیم. در صورتیکه اصلاً اینطور نیست. بلکه خود ما همه کارها رو انجام دادیم. بهتره توی زندگیمون همیشه قدر اون چیزی که هستیم رو بدونیم و همه تلاشمون در این باشه که روز به رزو بهتر بشیم. 

لئوناردو داوینچی به هنگام کشیدن تابلوی شام آخر، دچار مشکل بزرگی شد. او می­بایست نیکی را به شکل ((عیسی)) و بدی را به شکل ((یهودا )) یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می­کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانی­اش را پیدا کند. روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کلیسا دعوت کرد و تابلو را به او نشان داد. سپس جوان را به کارگاهش برد و از چهره­اش اتودها و طرح­هایی برداشت.

سه سال گذشت، تابلو شام آخر، تقریباً تمام شده بود اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.  کاردینال مسئول کلیسا کم­کم به او فشار آورد که نقاشی روی دیوار را زودتر تمام کند. نقاش، پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده­پوش و مستی را در جوی آبی  یافت.

از دستیارانش خواست او را به کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی­فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند. دستیاران داووینچی سرپا نگهش داشتند و در همان حالت، داوینچی از خطوط بی­تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بود، طرحی کشید.

 

وقتی کار تمام شد، گدا که دیگر مستی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه­ای از شگفتی و اندوه گفت:

-          ((من این تابلو را قبلاً دیده­ام))

داوینچی شگفت زده پرسید:

-          ((کجا؟))

-          سه سال پیش، قبل از اینکه همه چیزم را از دست بدهم، زمانی که در یک گروه همسرایی آواز می­خواندم و زندگی زیبایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدتی نقاشی چهره عیسی بشوم.

 

جوانی که روزی از چهره اون داوینچی نیکویی رو کشیده بود تونست خودش رو به جایی برسونه که تبدیل به تاریکی و زشتی بشه. ما انسانها خیلی وقتها به خاطر اینکه دوست داریم خودمون رو با دیگران مقایسه بکنیم و یا حتی خودمون رو کمتر از اونها بدونیم و سعی کنیم کارهای اونها رو انجام بدیم، خودمون رو از دست می­دیم. کمی به اون چیزی که خدا ما رو برای اون آفریده فکر کنیم. قدر اون چیزی که هستیم رو بدونیم.

حرفم رو با یک بیت شعر و چند جمله تموم می­کنم:

مولوی:

ساعتــی میزان اینی، ساعتــی میـــــــــــزان آن

یک نفس میزان خود باش تا شوی موزون خویش

ما سه چهارم از اصالت وجودی خود را به قیمت شبیه شدن به دیگران از دست می­دهیم.

به دنیا آمده­ای، درست مانند کتابی باز و نانوشته، باید سرنوشت خود را رقم زنی، خود و نه کس دیگر.

خالق سرانجام خود باش. همچون بذر بمانی و بمیری اما می­توانی گل باشی و بشکفی، می­توانی درخت باشی و ببالی.

شاد و پیروز باشید

بیا جهنم حال کنیم

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورودبه اتاق هتل ،متوجه میشود که ان هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود وبدون اینکه متوجه شود نامه رامیفرستد . در این ضمن درگوشه ای دیگر از این کره خاکی ،زنی که تازه ازمراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکرکه شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ
کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند.
اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود ومادرش را بر نقش زمین میبیند ودرهمان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می آید میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین دلیل الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت .
امیدوارم سفر توهم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه

موزو انشا : عزدواج!

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید. من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان! البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من

فال روز 21 آبان ماه 87!

فال روز 21 آبان ماه 87!

 

فروردین ماه: هیچگاه دشمنی را کوچک نگیرید چرا که به صد سال یک دوست آید بدست به یک روز دشمن توان شصت کرد. همین بیت را در تیررس نگاهتان قرار دهید که یک بیت است و هزاران پند. از بدترین آلام معنوی حسادت است و کسی که حسد میورزد هرگز رنگ سعادت و آرامش را نخواهد دید. همه چیز را از خداوند متعال بخواهید. با کوچکترین اتفاقی از کوره در نروید چرا که نخستین قدم برای حل مشکلات تسلط بر خویشتن است.
 
اردیبهشت ماه: یقین داشته باشید که زندگیتان پر از موفقیت خواهد شد. روال زندگیتان عادی است و این امر به شما کمک میکند. به یاد داشته باشید کاری که امروز باید آنرا انجام دهید به فردا موکول نکنید. موفثیتی بزرگ انتظار شما را میکشد.
 
خرداد ماه: دلی از سوی شما رنجیده میشود آنرا بدست آورید صله ارحام را نادیده نگیرید. یک نامه بدستتان میرسد که اهمییت زیادی برای شما دارد. روز خوبی را پشت سر میگذارید.
 
تیر ماه: در کار خود استوار باشید که شما را دز اهدافتان یاری میدهد. ارتباط خود را براحتی از بین نبرید که برقرار کردن آن براحتی نمی باشد. اگر قصد دارید برای آشتی پا پیش بگذارید صبر نکنید و هرگز خود را سرزنش نکنید. یک موفقیت کاری در انتظار شماست.
 
مرداد ماه: کارهایتان را نظم و ترتیب بدهید. تا آخر راه میروید ولی نمیدانید بعد چرا سست میشوید. خیلی به مادیات دل نبندید. تا به حال زندگی موفقی داشتید. آینده ای بسیار درخشان در انتظار شماست. کسانی که چشم امیدشان هستید را نا امید نکنید.
 
شهریور ماه: یکی امروز را میبیند یکی فردا را. یکی به سود فعلی میاندیشد یکی به سعادت آینده. یکی افق دید وسیعی دارد ولی هر دو به منافع میاندیشند. به نظر میآید شما نفر دوم هستید. هر قدر کاری را به تاخید بیاندازید همان قدر دشوار تر میشود. کلید خوشبختی در دست شماست و از آن غافلید.
 
مهر ماه: دوست خوبم! بیایید نشاط و شادی زندگیمان را پاس بداریم. البته با تفاهم نه با لجاجت و کله شفی. موفقیتهای خوب بسیاری در انتظار شماست. کمی حوصله به خرج دهید. مورد توجه خاص و عام هستید و به جهت داشتن اخلاق پسندیده باید قدر آنرا بدانید.
 
آبان ماه: پوزش خواستن به گرم شدن روابط کمک میکند. به هیچ وجه از آینده ترسی به دل راه ندهید. نگرانی شما را از کار باز میدارد. آرزوهایی که در دل دارید به زودی عملی خواهد شد. ورزش را فراموش نکنید.
 
آذر ماه: به نظر میرسد که دل را به دریا زده اید. مرحبا ! هیچگاه برای شخصیت خود خواری نخواهید. در اندوه آنچه از داده اید نباشید چون دوباره آنرا بدست می آورید. پشتکار شما زبانزد همه است. دلتان کمی گرفته، زندگی را بر خود حرام نکنید. افقی روشن در انتظار شماست.
 
دی ماه: خود را باور کنید اما مغرور نشوید. با زندگی همچون سفری دلپذیر برخود کنید و آنرا از حالت سکون درآورید. کدورتها را کنار گذارید. درهای شانس به رویتان باز است و یک موفقیت بی نظیر شما را صدا میکند اما از خداوند متعال غافلگیر نشوید.
 
بهمن ماه: در حد توانتان تلاش کنید و از آنچه که دارید لذت ببرید. تمام عمر را در حسرت بسر نبرید. در برابر مشیت الهی جای بحث نیست. خدا از هر کسی بهتر میداند که خیر هر کس در چیست. از بابت کمب