شبدر

شبدر

شبدر

شبدر

شروع

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند ...

نمی دونم فلسفه زدن این وبلاگ چی بوده ولی دوست داشتم یه دفتر داشته باشم که هر چی حرف باحال و قشنگ این ور و اون ور می بینم و خودم حسابی قبولشون دارم رو بیام یه جا بنویسم ..
نمی دونم می تونم کاربر جمع کنم یا نه ولی خیلی از دوست پیدا کردن لذت می برم.. آدمای مختلف با درون مختلف .. با قیافه های مختلف .. با مهربانی های خاص و هزار تا چیز دیگه..

من اسمم آرشه ولی دوست دارم منو همون شبدر صدا بزنین .. یکی که روزگار سختی رو داشته ولی بازم شبدرش 4تا برگ داره ( اونم به چه بزرگی ) دانشجوی سال آخر مهندسی مکانیک کشتیرانی ج . ا . ا هستم . تابستون قراره ازدواج کنم با مهربون ترین دختری که دیدم .. زندگی سختی رو گذروندم ولی اونی که بالا سرمونه خیلی بهم حال داده .. شاید یه روزی نوشتم چی شده
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد